یه آذَردُختِ پاییزی



سرم خیلییییی درد میکنه.

سمیو میخوندم

فارما و بهداشتم باید بخونم.

فیزیوپات ایضا بارداری

نوزادان هم.

اه به اضافه اون روان خررر

خدایا

این ترم بایدددد معدلم خووووب شههههه

زیر چشمام گود افتاده اندازه چیییی.

سرم درد میکنه خیلییییی

عمیقا دلم ی تار میخواد به اضافه علم به صدا در آوردنش.

دلم بوی جنگل و صدای رودخونه میخواد.

دلم خنکی نزدیک آبشار میخواد.

دلم بابونه میخواد.گوزن مرال میخواد

دلم دلش گرفت دیگه تو این قرنطینه.

این امتحانا تموم شن برم یکم دوچرخه سواری پیاده روی برم بدوم.

به عنوان جایزه برا خودم کلی ماسک و سرم پوست بگیرم و براشون ذوق کنم

بیاد اون روزا زودتر

لطفاااا


بله و دقیقا روز تولد خواهرم پسرخاله ام هم دنیا اومد.ینی دیروز.مامانم دیشب بیمارستان بود پیش خاله ام هی میگه ی بچه بداخلاق نق نقویی بوووود که خدا میدونه.

کل شب بغلم بود.

بغلم که بود چشماش نیمه باز.میذاشتم زمین گریه اش به آسمون بوووود

مامانم ام ۱۲ سال تفاوت سنی دارن.خاله ام رو ی جورایی مامانم بزرگ کرده.میگه هم مثه خاله ات نق نقویه.

باشه شب که رفتیم خونه خاله با کیفیت فول اچ دی میذارم اینجا

خلاصه که آره.پسرخاله دار شدیم

پ.ن: اسمش رو گذاشتن شهراد


از اونجایی که من الان خیلی خوشحالم گفتم بیام خوشحالیمو باهاتون شریک شم

میدونم همونطور که نمیدونید من ترم پیش جنین رو با ۹.۵ افتادم

مردک خود شیفته مزخرف

و خب کلا دنیا به روم تیره و تار شد

احساس بازنده بودن به هبچ جا نرسیدن بی مصرف بودن داشتم.

که خب خاک بر سرت

این همه درس خوندی آخرش این.

حال بدی بود کلا

که در آخرین روزهایی که میشد مهمانی گرقت از دانشگاه دیگه و در حالی که من کارآموزی بودم و شبا خسته و کوفته و له میومدم خونه یک دفعه به صورت معجزه واری همه چیز دست به دست هم داد تا بتونم از گرگان مهمانی بگیرم.

نمیدونم میدونید یا نه اما تو مامایی جنین شناسی پیش نیاز نوزادانه.نوزادان پیش نیاز کودکان.و همه اینا پیش نیاز یکی از کارآموزیا.

که افتادن هر کدوم ینی به فناااا رفتن و کلییی عقب افتادن.مخصوصا بزای دانشگاهی که یک نیمسال فقط ورودی میگیره

من واقعا هنوز در عجبم که چطوررر شد یک دفعه.

کلاسای ما شروع شد و میانترم رو تونستم ۱۰.۵ از ۱۲ بگیرم و امروز پایانترم بود که خدا کنه کامل شم

خدا کنهههه

استاد واقعا باسوادی بهمون درس دادن خیلی هم خوش اخلاق و خوب و من الان تستای ارشد رو میتونم حل کنم واقعا خیلی خوشحالم و استاده رو دعاش میکنم

درسته خیلیییی غصه خوردم

خیلی حال بدی بود

اما همه چی واقعا حکمت داره.

الان بقیه کلاسمون با اون استاد مشنگ فقط پاس کردن و هیچی یاد نگرفتن

خدایا شکرت که انقدر دوستم داری

عاشقتم من که

 

یکی از سوالات امروز مشکل داشت

پیوست میزنم به این پست

فعلا بای بای


بلههههه

کار درست کردن کلیپ برای اپ به اتمام رسید و من در ابرها سیر میکنم و به دنبال پروانه های آبی میدوم

خوشحالم که راضی بودن و تعریف کردن

دو روز چشم دوختم به لپ تاب انصافا 

خدایا شکرت برای همه چی.

 

+ امتحانا افتاد به ۱۸ بهمن

 

++ چادری های عزیزتر از جان.لطف میکنید اگر استفاده ای از چادر حسنا داشتید برام بنویسید.چند وقته خیلی پیگیرشم

راستش من با مچ و آستین چادرا خیلی مشکل دارم.زمستونا باد میکنه در اثر پوشیدن لباس گرم. تو رانندگی هم کمی اذیت میکنه، برای من که خیلی هیجانیم رو پله خیلی زیر پام میاد

خلاصه طی تحقیقاتم حسنا این موارد رو نداره.اگر شما هم تجربه ای دارید خوشحال میشم به منم بگید.


خوابگاه ما خروجی شهره.

حدود یک کیلومتر از شهر خارجه و کنار جاده اس.

محدوده شهری حساب میشه ها اما خب بیابون برهوته

تقریبا با اختلاف روبروی خوابگاه ما خوابگاه پسرای دانشگاه خودمونه.

جالب اینجاس دقیقا از جلو خوابگاه ما پل هوایی زدن به اون سر جاده.

والا مام فقط شنیدیم میگن محل قراره دانشجوهاس.

البته اینواز تاج آبادی رئیس کمیته انظباتی شنیدیم.

میگف حتی ماااا انقدرررر روی شما نظارت داریمممم که پل هوایی رو هم چک میکنیم

اینم از جریان پل هوایی


تبریک به شما تبریک به خودممم:) تبریک به همهههه

روزمون مبارررک!

ی فلش بک زدم به سال پیش ۱۶ آذر.

آقا من اونروز هشت تا هشت بودم

ینی از هشت صبح تا هشت شب

و کاملا له برمیگشتم خوابگاه و با قیافه ای شبیه رو به قبله ها لخ لخ کنان با دمپایی صورتی پاپیونی هام میرفتم سلف صف شام.

وسط شام بودم که از بلندگو صدام کردن.و منم همینطور که فحش میدادم به زمین و زمان غذامو سپردم به لیلی که کیمی نخورتش:(((( 

و همچنان لخ لخ کنان وارد حیاط شدم و به سمت سرپرستی قدم برداشتم، داشتم فک میکردم خدایا مانتوهای من که همه دکمه داشتن تا حالا.مقنعه ام هم شل نیست.فعالیت خرابکارانه ای هم نداشتم.با کسی هم که دعوا نکردم. رو پل هوایی هم که با کسی قرار نذاشتم(این جریان داره پست بعد میگم!)

پس چرا منو احضار کردن

تا رسیدم به پنجره سرپرستی

گفتم سین هستم خانم《ب》جانم  چیکارم داشتین.

ی دفعه ی دسته گل با سه تا رز قرمز داد دستم گفت روزت مبارک!

و اینگونه یک دفعه کل خستگیم به ملکوت اعلی پیوست!

روش رو نگا کردم دیدم نوشته از طرف مامان و بابا و سپیناز

تا اتاق دویدم حتی نمدونم از سرپرست تشکر کردم یا نه.

زنگ زدم مامانم با جیغ گفتم این از کجاااااا گفت از اینترنت گل فروشی پیدا کردیم و سفارش دادیم.

انقدررررر خوشحال بودم که حتی شاممو بخشیدم به کیمی.

+پیوست شود که یکی از بچه ها که نام نمیبرم چه کسی بود انقد زد تو سر دوس پسرش مجبورش کرد گل بگیره براش آخخخخ خداااا آدم چقد میتونه حسود باشه

هنوزم خشک شده دسته گلمو دارمش

خیلی برام عزیزه

خیلی زیاد


یکی از چیزایی که روحمو جلا میده اینه که.

از تاریخی که من شروع کردم کلاسای تئوریه آموزش رانندگی رو برم.دختر عموم داشت امتحان توشهری میداد.و تا روزی که من توشهریو برای اولین بار آزمون دادم و قبول شدم اون همچنان هر هفته میرفت آزمون میداد.

و تو یک آموزشگاه بودیمو من مثلا نفهمیدم و اونم به روم نیاورد شیرینی قبولیمو با خنده خورد و گفت من هر هفته دیر میرم، نوبت نمیدن بهم.آره جون عمه ات ( جاست عمه الف خبیث)

 


سرمه درست کردم چه سرمه ای.

انقد خوب شده که نگوووو

عمه الف پنج شنبه مهمونی گرفته.و ما هم مجبوریم بریم

چهارشنبه هم میانترم جنین شناسی دارم.

از درس بهداشت با تمام وجود متنفرررررم

فیزیوپات هم که هیچ منبع درستی معرفی نکرده.

هاریسون هم که ی دنیاس وع وع وع.

استاد روانشناسیمونم خودش از همه روانی تره.

سمیو و نوزاد این ترم رو دوس دارم.ایضا زبان تخصصی.

تنها خوشبختیه من اینه از شر گل ممد خلاص شدم واس این مورد جدا خدایا شکرت.

کی میشه برم دانشگاه خب دیگهههه خستههههه شدممممم

دلم برا خوابگاه و غر زدنام تنگ شده.سر دخترا داد بزنم که چیییی از ساعت ۶ چسبیدین به آینه ۱۵ در ۱۵ اتاق.

دلم برای ناهار چهارشنبه ها تنگ شده

برای روزایی که هشت صبح تا هشت شب کلاس داشتم.

برای تختم کنار پنجره طبقه سوم ساختمون که مشرف بود به همه جا.

ینی میشه از ترم دیگه بریم دانشگاه واقعا.

از ترم دیگه میرم بلوک زایمان جیغ دست هوراااااا

قلبم پر از حس خوب شد این پست رو نوشتم.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بافت میبد کریپتولن !!!دلنوشته های یک بسیجی جستجوگر رمز و رازهای ساده پرسشنامه خودتنظیمی تحصیلی ایران مبل نویسنده آموزش کسب و کار دانلود خلاصه کتاب نظریه های رشد ویلیام کرین دانلود کتاب متون روان شناسی لیندا لیل همراه ترجمه